جغرافیای_سیاسی

ساخت وبلاگ

جغرافیای سیاسی شاخه‌ای از علم جغرافیا است که تأثیرپذیری و‌ ‌تأثیرگذاری سیاست و قدرت در محیط جغرافیایی و به بیان دیگر، تأثیر تصمیمات سیاسی بر‌ ‌محیط جغرافیایی را مورد کاوش و بررسی قرار می‌دهد. نقش ویژه جغرافیای سیاسی،‌ ‌سازماندهی سیاسی فضا در سطح محلی، ملی ومنطقه‌ای است.

جغرافیای سیاسی شاخه‌ای از علم جغرافیا است که تأثیرپذیری و‌ ‌تأثیرگذاری سیاست و قدرت در محیط جغرافیایی و به بیان دیگر، تأثیر تصمیمات سیاسی بر‌ ‌محیط جغرافیایی را مورد کاوش و بررسی قرار می‌دهد. نقش ویژه جغرافیای سیاسی،‌ ‌سازماندهی سیاسی فضا در سطح محلی، ملی ومنطقه‌ای است.

ژئوپلیتیک که به طور سنتی‌ ‌بر اساس اطلاعات، دیدگاه‌ها و تکنیک‌های جغرافیایی به مسائل سیاست خارجی کشورها‌ ‌می‌پردازد، یک نوع جغرافیای سیاسی کاربردی قلمداد می‌شود.

جغرافیای‌ ‌سیاسی پدیده‌های سیاسی را در فضای درونی یک کشور مورد بحث قرار می‌دهد که به طور‌ ‌سنتی شامل مفاهیمی مانند مرز، ملت، حکومت و سرزمین است.

نظر به این که یک کشور در‌ ‌بطن مطالعات جغرافیای سیاسی جای دارد از پیوند سه عامل ملت، حکومت و سرزمین، کشور‌ ‌تشکیل می‌شود؛ بنابراین همه موضوعات مرتبط با این مفاهیم، مانند ریشه‌یابی مسائل‌ ‌قومی، جریانات مهاجرت، تحلیل قدرت سیاسی نواحی شهری، تحلیل فضایی قدرت سیاسی در سطح‌ ‌کشور، تقسیمات کشوری و رقابت‌های مکانی، دولت محلی، تمرکز و عدم تمرکز قدرت سیاسی ‌جغرافیای انتخابات، از جمله مسائل مرتبط با کشور هستند که امروزه در جغرافیای سیاسی‌ ‌مورد توجه و بررسی قرار می‌گیرند.

از طرف دیگر، در حوزه مسائل جهانی نیز که قلمرو‌ ‌مطالعات ژئوپلیتیک است، به طور سنتی درباره مناسبات قدرت در سطح جهان و راه‌های‌ ‌دست‌یابی به قدرت جهانی و افزایش آن بحث و بررسی می‌شود. در حال حاضر تحولاتی که در‌ ‌سیاست جهان روی داده است تنوع بیشتری به مباحث ژئوپلیتیک  بخشیده و این شاخه از‌ ‌جغرافیای سیاسی مفاهیم تازه و متنوعی را مورد بحث قرار می‌دهد.

بررسی این مفاهیم در بستر زمان و مکان‌ ‌کمک شایان توجهی به روند اداره امور و کشور داری بهتر می‌کند.

 

دوران تفوق

آلمان مهد‌ ‌جغرافیایی سیاسی است. آلمان مدرن که در سال ۱۸۷۱ ایجاد شد تحت رهبری جاه‌طلبانه ‌پروس خود را قدرتی بزرگ در رقابت با بریتانیا، فرانسه، اتریش و روسیه می‌دید. با‌ ‌توجه به شرایط ویژه آلمان که حکومتی محصور در خشکی و دارای مشکلاتی در راه توسعه‌ ‌سرزمین خود بود، در دهه پایانی قرن نوز دهم، نظریاتی درباره ارتباط میان سرزمین و‌ ‌قدرت حکومت در میان طبقه روشنفکر جدید این کشور به ویژه راتزل به عنوان بنیان‌گذار‌ ‌جغرافیای سیاسی، مطرح گردید.

بسیاری از تفکرات راتزل برای پیدا کردن توجیه حقوقی و‌ ‌روشنفکری برای توسعه سرزمینی آلمان بود. وی به هنگام پا یه‌گذاری جغرافیای سیاسی‌ ‌مفاهیم زیادی را از تئوری تکامل تدریجی داروین و پیروان او، به ویژه دارونیسم‌ ‌اجتماعی مشهور به نئولامارکیسم،  استفاده کرد.

به اعتقاد راتزل، کشور می‌تواند به‌ ‌عنوان یک ارگانیسم زنده به حساب آید و حکومت مانند سایر ارگانیسم‌های زنده نیازمند‌ ‌سرزمین کافی برای تغذیه خود است که فضای حیاتی برای ارگانیسم ویژه می‌نامد.

او در‌ ‌جهت گسترش این عبارت‌های استعاری، می‌گوید کشورها وقتی جمعیت شان افزایش می‌یابد‌ ‌نیازمند فضای حیاتی بیشتری می‌شوند و به این ترتیب قوانینی را برای رشد فضایی حکومت‌ ‌ارائه داد؛ از جمله:

حکومت باید در جهت الحاق سرزمین‌های کوچک توسعه یابد؛

حکومت باید تلاش کند سرزمین‌های با موقعیت‌های بالقوه باارزش را تصرف کند؛

توسعه کشور امری واگیر وار است که از کشوری به کشور دیگر گسترش می‌یابد‌.

تئوری راتزل مورد قبول رودلف کیلن واقع شد. کیلن تلاش‌ ‌می‌کرد قدرت جهانی آن روز را شناسایی کرده و کشورهای امپریالیستی قاره‌ای بزرگ‌ ‌آینده را پیش بینی کند.

او در سال ۱۸۹۸ واژه گئوپلیتیک را در زبان آلمانی به کار‌ ‌برد که تا آن زمان در هیچ جا مطرح نشده بود. این واژه در سال ۱۹۲۴ به ژئوپلیتیک در‌ ‌زبان انگلیسی ترجمه شد. ژئوپلیتیک از دیدگاه وی عبارت بود از بخشی از جغرافیای سیاسی که به روابط خارجی، استراتژی و سیاست کشورها مربوط  می‌شد، و در پی استفاده از‌ ‌دانش جغرافیا برای اهداف سیاسی بود‌.

علاوه بر راتزل و کیلن، هلفورد مکیندر‌ بریتانیایی، از دیگر بنیان‌گذاران جغرافیای سیاسی، نیز به گسترش و ترویج جغرافیای‌ ‌سیاسی مدرن اقدام کرد.

در ایالات متحده نیز آلفرد‌ ‌هامان، افسر بازنشسته نیروی دریایی، قدرت نظامی جهان را وابسته به قدرت دریایی‌ ‌دانست و عوامل جغرافیایی که موجب کسب قدرت دریایی می‌شوند را به طور کامل توضیح‌ ‌داد.

پس از شکست آلمان در ‌جنگ جهانی اول و از دست دادن بسیاری از سرزمین‌های خود و خلع سلاح، عقاید‌ ‌جغرافیایی راتزل و مکیندر برای در پیش گرفتن مسیر احیای قدرت آلمان مورد استفاده‌ ‌قرار گرفت. فرد برجسته این جریان کارل هاوس هوفر، افسر ارتش و جغرافی‌دان عضو حزب‌ ‌نازی بود. هوفر در پی جلب حمایت عمومی از سیاست‌های توسعه‌طلبانه جدید به وسیله‌ ‌رویکرد ی مردمی به ژئوپلیتیک بود. او با استفاده از نظریه فضای حیاتی راتزل و حتی‌ ‌فراتر از آن، معتقد بود جهت توسعه آلمان لازم است از سرزمین‌های مازاد کشورهای کم‌ ‌جمعیتی مانند لهستان و چکسلواکی استفاده شود. گئوپلیتیک هوفر توجیهات علمی لازم را‌ ‌برای الحاق لهستان و چکسلواکی به آلمان، اتحاد میان هیتلر و استالین، و حمله‌ ‌نافرجام آلمان به شوروی را فرا هم آورد.

دوران انزوا

زیاده‌روی گئوپلیتیک آلمان، جغرافیای سیاسی را پس‌ ‌از جنگ جهانی دوم در محاق فرو برد. هارتشورن جغرافیدان آمریکایی، در سال ۱۹۵۴ با‌ ‌ارائه رویکردی کارکردی به جغرافیای سیاسی برای سیاست‌زدایی از آن، معتقد بود‌ ‌جغرافیای سیاسی نه تنها باید به شکل‌دهی استراتژی‌های سیاسی توجه  کند، بلکه باید به‌ ‌پویایی‌های داخلی و عملکردهای خارجی حکومت نیز توجه نماید.

جغرافیای سیاسی که بلافاصله پس از جنگ دوم تجربه شد تفاوت کمی با ‌جغرافیای ناحیه‌ای داشت و به طور گسترده‌ای بر روی حکومت سرزمینی، به عنوان موضوع‌ ‌مورد مطالعه آن تمرکز یافت. این خود سانسوری دو نتیجه در پی داشت: نخست، جغرافیای‌ ‌سیاسی از توسعه تئوریک صورت گرف ته در سایر شاخه‌های جغرافیا به ویژه در زمینه‌ ‌انقلاب کمی دهه ۱۹۶۰۰ عقب ماند؛ دوم، جغرافیای سیاسی در درون جغرافیا به حاشیه رانده‌ ‌شد.

دوره احیا

در اواسط دهه ۱۹۷۰ ریچارد مویر جغرافی‌دان انگلیسی تلاش‌هایی را برای احیای‌ ‌جغرافیای سیاسی آغاز کرد. از دهه ۱۹۸۰ جغرافیای سیاسی رویکرد اقتصاد سیاسی را به طور جدی‌ ‌اتخاذ کرد. یکی از افرادی که تلاش می‌کند اقتصاد سیاسی را در جغرافیای سیاسی مطرح‌ ‌کند. پیتر تیلور پایه‌گذار مجله معروف‌ political ‌geography ‌می‌باشد که در تحلیل ‌نظام جهانی از آن استفاده می‌کند‌.

از اواخر دهه ۱۹۸۰ و طی دهه ۱۹۹۰، بعد فرهنگی‌ ‌جغرافیای سیاسی رشد یافت. در این بخش مسائلی مانند هویت ملی، شهروندی، درگیری‌ها و‌ ‌برخوردهای میان فرهنگ ها، جغرافیای مقاومت، نقش چشم‌انداز در هدایت و چالش قدرت‌ ‌مورد مطالعه قرار گرفت. تحت تأثیر مباحث میشل فوکو، جغرافیدانانی مانند سیمون‌ ‌دالبی و اوتوتایل رویکرد «ژئوپلیتیک انتقادی» را مطرح کردند. این رویکرد به آزمون‌ ‌و بررسی نقش استعاره‌های جغرافیایی مانند هارتلند و کانتینمنت در پی‌ریزی‌ ‌استراتژی‌ها و کشف تأثیر رسانه‌های فرهنگی مانند فیلم، ادبیات، گزارش‌های خبری و‌ ‌کارتون در دانش ژئوپلیتیک  همت گمارد‌.

امروزه علاوه بر بعد فرهنگی، بعد فمنیسم ‌‌نیز تحت تأثیر تئوری های فمنیستی گسترش یافته است. برخی تلاش‌ها برای جغرافیای‌ ‌سیاسی فمنیستی صورت گرفته است، اما تعاملات با فمنیست‌ها ماهیت مردانه جغرافیای‌ ‌سیاسی سنتی را روشن کرده است و راه‌هایی را برای بهبود این وضع  پیشنهاد می‌کند.

 

 


برچسب‌ها: https, www, facebook, com, geography
+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و پنجم خرداد ۱۳۹۶ساعت 3:42  توسط محمد وحید البشیری  | 
جغرافیای_سیاسی...
ما را در سایت جغرافیای_سیاسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : wahidalbashiri بازدید : 126 تاريخ : پنجشنبه 25 خرداد 1396 ساعت: 14:39